مردی که دستهای نازنینی داشت
پسر رسول تازه تکبیر گفته بود که تیر به پاهای سعید خورد. سعید ایستاده بود پیش رو و دستها را دو طرف تن باز کرده بود: به خدا قسم اگر بگذارم به حسین در نماز تیر بزنید .
حمد می خواندند که تیر به شکمش خورد... رکوع رفته بودند که دستهایش... سجده رفته بودند که سینه اش... سجده دوم بود که دست دیگرش... تشهد می خواندند که چشمهایش....
سلام می دادند که فرو افتاد.
سعید بن عبد الله الحنفی